کد مطلب:142083 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

شهادت عابس شاکری
در پی او عابس بن ابی شبیب شاكری نزد حسین (ع) آمد و بر آن حضرت سلام كرد و گفت: یا اباعبدالله! در روی زمین، خویش و بیگانه ای نیست كه در نزد من از تو عزیزتر باشد، اگر می توانستم كه این ستم و كشته شدن را از تو دفع كنم به چیزی عزیزتر از جان و خون خویش، بی تردید آنرا انجام می دادم. درود بر تو ای اباعبدالله! خدا را گواه می گیرم كه من بر راه تو و پدرت می باشم.

پس از این سخنان، با شمشیر آهیخته و زخمی كه در پیشانی داشت به دشمن حمله برد.

ربیع بن تمیم كه آن روز در جنگ حاضر بوده گفته است: دیدم پیش می آید، او را شناختم زیرا وی را در جنگهای دیگر دیده بودم، اورا شجاع ترین افراد بشمار می آمد، گفتم: ای مردم! این شیر شیران است، این پسر ابی شبیب است، مباد كسی برای مبارزه با او به میدان رود.

او فریاد می زد: آیا یك مرد (در سپاه شما) نیست؟ آیا یك مرد نیست؟

پس عمر بن سعد به سپاه خود گفت: از هر سوی بر او سنگ بیندازید.

عابس چون چنان دید، زره و كلاه خود را به دور انداخت؛ پس از آن حمله كرد و بخدا سوگند كه دویست نفر را از پای در آورد.

آنگاه از هر طرف به او یورش آوردند تا آنكه وی را كشتند.


راوی مزبور می گوید: سر او را در دست گروهی از مردان سپاه دیدم، كه هر كدام می گفتند: من او را كشته ام، در حالی كه مشاجره می كردند، نزد عمر بن سعد آمدند، او به آنان گفت: با هم نزاع نكنید، این را یك نفر نكشته، بكله به دست همگان كشته شده است، و با این سخن آنان را از هم پراكند. [1] .

این مرد بزرگ كه پهلوانان و جنگاوران كوفه از او می هراسیدند، از شخصیت های بارز شیعه، و فردی مدیر، بزرگوار، شجاع، سخنور، و زاهدی شب زنددار بود و از جهت پاكی و اخلاص و دلاوری و شورانگیزی از بزرگترین مبارزان به حساب می آمد. [2] .

او در عین شهامت و شجاعت، دور اندیش و آینده نگر بود، بگونه ای كه در همان آغاز، بی وفایی كوفیان را به مسلم بن عقیل گوشزد كرد، و خود را برای حمایت و یاری از امام آماده ساخت.

[3] .

مسلم بن عقیل نیز او را به سوی حسین (ع) فرستاد تا بیعت مردم كوفه را به امام اعلام، و حسین (ع) را به كوفه دعوت كند. [4] .


[1] طبري، ج 5، ص 444.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 28 و 29 و 73.

[3] طبري، ج 5، ص 355.

[4] همان، ص 375.